ای به جبین و هر دو رخ زهره یکی و ماه دو


بر دلم از قد و خدت خانه یکی و ماه دو

ریخت دو چشمت از دلم خون عذار عذر خواست


ای همه عذر تو نکو عذر یکی گناه دو

جان ز لبت دو بوسه خواست گفت بساز بر یکی


ای دهنت زما به تنگ خواه یکی و خواه دو

ملک دلم خراب کرد سوز درون و آب چشم


چون نشود خراب ملک ، ملک یکی و شاه دو

گه به پنای آن دو زلف گاه بسایه قدت


ابن حسام را نگر سایه یکی پناه دو